بسمالله بخشندهیمهربان♥
شاید دیگر ننویسم
یعنی بنویسم ؛ ولی با نام و نشان خودم
مائده باشم و نه سفره خاتون!
من و سفره خاتون فاصله گرفتهایم .خیلی وقت است!
در شرایط کنونی انتخاب من مائده بودن است
دلم برای اینجا تنگ خواهد شدبرای اینجا که شکست هایم را دید فروریختن ها و دوباره برخواستنها.
امیدواری ها و دلمردگیها
پرانتزم؛ میدانی ؟من با وجودتو عاشق بودن را هر روز به خاطر آوردم و گره به گره دوباره در وجودم بافتمش تار و پود از هم گسیختهاش را!و دانستم که خیلی وقتها عشق است که نجاتمان میدهد ، حالا میخواهد به هرچیز که باشدعشق به یک هدف متعالی و یا عشق به یک تکه سنگ!
آن روزها و این روزها با نیکپی نوای"عاشقترآزآنمکز کوی تو بگریزم"سردادیم و یقین پیداکردیم که وجود،انسان با عشق درامیخته ،زمینی و فرازمینی .
و درآخر:
خدایا؟چه خوب شد کلمه پرانتز و سفره را اختراع کردی:)
تینای قشنگم که بانی اینجایی و نیستی ، مثل خیلی ها که رفتند و جای خالیشان را هیچ چیز پر نمیکندجای توهم مهربان.
درباره این سایت